بسم الله الرحمن الرحیم
زمان مدرسه و در سالهای مختلف تحصیل، بسیاری از اوقات پیش میآید که دانش آموزها از درسهای مختلف بدشان میآید و نمیتوانند با آن درس ارتباط برقرار کنند.
حتی نه تنها در مدرسه و یا دانشگاه، بلکه در کار و زندگی هم موقعیت های فراوانی پیش میآید پیش که افراد از یک موضوعی میترسند و به هر دری میزنند تا درگیر آن موضوع یا شرایط نشوند.
من خودم به شخصه بسیار با این موضوع در زندگی خودم درگیر بودم و همیشه به این فکر میکردم که چرا از بعضی موضوعات و شرایط میترسم و با آنها احساس بیگانگی میکردم.
و در نهایت راه حل این مساله را در فهم موضوعی به نام شکاف یادگیری پیدا کردم.
متاسفانه منبع اصلی ایجاد این شکاف یادگیری در داخل ما مدل سنتی آموزش است.
که تقریبا تمام ما در مدارس با این مدل بزرگ شدیم.
این شکاف یادگیری بسیاری از اوقات باعث میشود تا افراد این ذهنیت را پیدا کنند که توانایی یادگیری یا انجام درست بعضی از کارها را ندارند!
اما این شکاف یادگیری چیست؟
ما هر سال به مدرسه میرویم و در هر سالی باید یک سری درس مشخص را یاد بگیریم.
برای مثال ریاضی:
معلم سر کلاس درس ریاضی حاضر میشود و شروع میکند به یاد دادن مبحثی در ریاضی.
و ما به خونه میرویم، تکالیف را انجام میدهیم، دوباره به مدرسه میآییم، معلم آن مبحث درسی را ادامه میدهد و همین روال تا چند هفته ادامه پیدا میکند…
و بعد از چند هفته معلم از ما امتحان آن درس را میگیرد:
این جاست که هر دانش آموزی نمره ای خواهد گرفت:
یکی نمره بسیار مطلوب ۱۹.۵ را کسب میکند،
یکی دیگر ۱۵
و یکی دیگر هم نمره ۱۷ را میگیرد.
و سپس تمام کلاس به سراغ موضوع بعدی میروند و بعد از آن هم سراغ موضوع بعدی و بعدی…
اما مساله این جاست که آن دانش آموزی که نمره ۱۷ را گرفته، یا دیگری که نمره ۱۷.۵ را گرفته، مقدار ۲.۵ نمره ای که نگرفته است دقیقا دارد دست روی شکاف یادگیری او میگذارد.
و جواب امتحان دارد به او میگوید که: تو به اندازه ۲.۵ نمره این مبحث را بلد نیستی!
حتی آن کسی که ۱۹.۵ گرفته است و شاید تقریبا همه این نمره را یک نمره عالی و حتی آرمانی بدانند، او هم به اندازهی نیم نمره درس را یاد نگرفته است.
و احتمالا موضوع بعدی که کلاس به سراغش میرود یک موضوع با درجه سختی بیشتر است که حتی شاید دقیقا روی همان شکاف یادگیری درس قبلی سوار شود!
حالا تصور کنید که موضوع بعدی هم خودش یه شکاف یادگیری داخل خودش ایجاد خواهد کرد و موضوع بعدی هم همین طور …
و این شکاف برای ماه ها و سال ها تغذیه میشود و در نهایت جایی ما را گیر انداخته و ما از لحاظ ذهنی به بن بست خواهیم رسید!
نکته ترسناک و البته خنده دار این موضوع برای من این است که زمانی که با بعضی از معلم ها درباره این موضوع صحبت میکنم، بعضی از آنها دلیل اینکه حالا دانش آموز در درسی به بن بست رسیده را در استعداد و هوش او توجیه میکنند!
و این دیدگاه برای من ترسناک و در عین حال خنده است!
و برای اینکه خنده دار بودن این ذهنیت اشتباه را بهتر متوجه شویم، اجازه دهید مثالی بزنم:
فرض کنید که یک مهندس میخواهد که ساختمانی را بسازد.
چند هفته زمان در اختیار دارد و زمانی که بازرس به سر ساختمان میآید تا اوضاع را بررسی کند، متوجه میشود که در گوشه سمت راست هنوز کمی از بتن خیس است ، و در گوشه سمت چپ هم یک مقدار از تیر آهن ها کج وصل شده اند!
یک دو دو تا چهارتایی برای خودش میکند و سپس به مهندس میگوید:
خیلی خوب است! من تا اینجا به شما نمره ۱۸ میدهم!
و شما الان اجازه دارید که ساخت طبقه بعدی را شروع کنید!
و همین روال ادامه پیدا خواهد کرد و در نهایت جایی در طبقه سوم، ساختمان از هم خواهد پاشید!
بحث من اینجا این نیست که اشتباه از سمت معمار یا بازرس است.
اشتباه از سمت روند و پروسه است، اشتباه از سمت آن ذهنیت و تفکر است که ما میخوایم زمان و محتوا را در انجام کارها ثابت نگه داریم، اما نتیجه را آزاد گذاشته ایم!
یعنی از ما میخواهند که در یک زمان مشخص و با محتوای آموزشی مشخص، مبحثی را یاد بگیریم که نتیجه آن از نظر قابل قبول بودن یه بازه است!
در حالی که روند باید دقیقا برعکس شرایط فعلی باشد:
ما باید به دانش آموز ها اجازه دهیم تا زمانی که نیاز دارند را به تمرین بپردازند، تا در نهایت بتوانند به آن موضوع به صورت کاملا مشخص و با چهارچوب های مشخص تسلط پیدا کنند.
و اینجا موضوع صحبت فقط نمره درس ریاضی نیست، بلکه مقصود الگو و مفهوم پشت آن است:
زمانی که این الگو داخل ذهن دانش آموز شکل بگیرد، مطمئن باشید بسیاری از مشکلاتی که در آینده قرار است به آنها برخورد کند هم حل خواهند شد و بسیار آسانتر میتواند مسیرش را پیدا کند و ادامه دهد.
بسیار ساده میتواند خودش را نقد و رفتارهای اشتباهش را پیدا و اصلاح کند.
و بسیار راحت میتواند مدام سطح خودش را بالا و بالاتر ببرد.
و از همه مهمتر، دیگر شرمی اضافی به خاطر نمره پایین خودش احساس نخواهد کرد.
به این معنا که دانش آموز در اینجا متوجه میشود که اگر در هر موضوعی، نمره ۱۷ گرفت، معنایش این نیست که توانایی او در حد نمره ۱۷ است.
بلکه یعنی باید بگردد و آن ۳ نمره دیگر را به درستی یاد بگیرد تا بتواند به آن موضوع یا رفتار چیره شود و تسلط پیدا کند.
و اینجا معنی پشتکار داشتن را متوجه خواهد شد.
با درک این مفهوم است که دانش آموز معنی اینکه هر موضوعی زمان مورد نیاز خودش را احتیاج دارد را درک میکند و دیگر از پروسههای زمانبر و پیچیده خسته و آزرده نخواهد شد.
دیدگاه خود را بنویسید