بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این روزها چه احساساتی را تجربه میکنید؟
حال تعاملاتتان با فرزندانتان چطور است؟
آن ها این روزها چه احساساتی دارند؟
در اینجا میخواهیم در مورد درک احساسات کودکان به عنوان انسانهایی مستقل صحبت کنیم:
اگر مادر باشید یا پدر، روزانه بارها و بارها با صحنههایی از سوی کودکانتان رو به رو می شوید، که شما را شوکه، کلافه و یا مستاصل میکند.
کودکی که تا نیم ساعت قبل، آرام کنارتان بود و فکر میکردید که او را میشناسید و اوضاع آرام و بر وفق مرادتان بود، حالا سر تلویزیون دیدن و یا جمع و جور کردن اتاق چنان قشقرقی به پا می کند و چنان رفتاری از خود نشان می دهد که شما را سخت گیج و سردرگم می کند.
و تازه زمانی اوضاع بدتر میشود که چنا غریبه هم در جمع حضور دارند. این موقع است که باید منتظر قشقرق بزرگتری باشید.
آن چه لازم است به آن توجه داشته باشیم این است که کودکان ما، خصوصا در سن زیر هفت سال برای بروز درون خود در پنج درصد موارد از کلام استفاده می کنند.
تقریبا یعنی در مورد احساساتشان صحبتی نمیکنند.
شاید بارها دیدهاید که کودک قهر میکند، گریه میکند، اسباب بازیهایش را پرتاب می کند و یا روی کاغذ را خط خطی می کند.
اینها همان پیامهای غیر کلامیاست که آنها سعی دارند تا از این طریق ما را از حال خودشان آگاه کنند.
و این ما هستیم که باید از این پیامها رمزگشایی کنیم:
در این مواقع است که سریع دکمه خشم ما زده میشود و برآشفته میشویم و یا عصبانی، و کلی گفتوگوی ذهنی در سرمان راه میافتد که:
نگاه کن سر یک موضوع کوچیک داره چی کار میکنه؟!
جلوش کوتاه اومدم که بیادب شده!!
همش میخواد با داد و بیداد به هدفش برسه!!
حالا کافی است لحظهای سکوت کنیم، آرام کنار فرزندمان بنشینیم، عینک دیگری به چشم بزنیم و دقت کنیم که پشت رفتار کودکمان چه چیزی در جریان است.
آن وقت است که میتوانیم درک و قضاوت بهتری از رفتارش داشته باشیم.
در این روزهای سخت قرنطینه که میزان ارتباط ما با فرزندانمان را خیلی بیشتر کرده است، چنین چالشها و رفتارهای ناخوشآیندی بیشتر از قبل بروز پیدا میکنند.
ما به عنوان والد نیاز داریم مهارتهایی را کسب کنیم که در لحظه نسبت به حال خودمان و فرزندمان حضور داشته باشیم.
با مهارت ذهنآگاهی احساس و نیاز خودمان و فرزندمان را بهتر بشناسیم و به آنها هم کمک کنیم تا آنها هم احساساتشان را بهتر بشناسند و بیان کنند.
شاید سوال پیش بیاید و یا با خود بگویید که ما تا الان هم همین اینکار را میکردیم! به این چند مثال جهت توجه کنید تا بهتر متوجه منظورم شوید:
صحنه اول:
مادر در آشپزخانه مشغول آشپزیه…
کودک میاد و میگه :مامان من خستهام، خوابم میاد!
مادر: چی؟ خسته؟!، توالان از خواب بیدار شدی، ولت کنن دلت میخاد همش بخوابی
کودک(باصدای بلند): من خسته اااااامممم!!!!
صحنه دوم:
مادر و کودکی رو تصور کنید که قصد دارن با هم برای خرید کتاب به فروشگاه برن، و مادر از قبل صحبت کرده و قرار گذاشتن که چیزی جز کتاب نخرن…
کودک در فروشگاه شروع به گریه میکنه و فریاد میزنه: من این ماشین رو میخوام!
مادر میگه: ما الان اومدیم کتاب بخریم و قصد خرید اسباب بازی نداریم، این که گریه نداره…
صدای گریه کودک بلندتر میشه، کودک با هق و هق میگه: من این اسباب بازی رو میخوام! یالا! همین الان!
مادر نگاهی به اطراف میاندازه، نگرانه و فرزندش رو به آرامش دعوت میکنه…
صحنه سوم:
دانشآموزی که سر کلاس مجازی مدرسه نشسته، و وقتی کلاس شروع میشه، میگه:
دانشآموز: وای دوباره این معلمه، حالم بدمیشه از کلاسش!
مادر: عه! اینکه معلم خیلی خوبیه، معلم نمونه آموزش و پرورش شده!
دانشآموز: ولی من از کلاسش متنفرم!
مادر: نه اینطور نگو! معلمته،درست نیست!
در تمام این صحنهها، یک اتفاق ثابت رخ داد:
مادر در تمام آنها نمیتوانست در جایگاه کودک بایستد و با زاویه دید او به وقایع نگاه کند.
او درصدد بود تا احساسات خودش را از مساله به کودک القا کند، و به او بگوید که الان باید چه احساساتی داشته باشد!
او با این کارش، احساسات کودکش را انکار میکرد و به او میگفت که به جای تکیه بر احساساتش، به انتخاب مادرش تکیه کند.
اما لازم است ما والدین یکبار برای همیشه هویت مستقل فرزندانمان را به رسمیت بشناسیم، و این را قبول
کنیم که ما دو انسان جدا از هم هستیم و میتوانیم دو احساس متفاوت و جداگانه داشته باشیم
این نکتهای کلیدی است که در ابتدای راه میتواند بسیار به ایجاد و رشد درک متقابل بین ما و کودک کمک کند.
اما، امان از زمانی که به خودمان اجازه دهیم تا به جای درک احساسات کودک، دکمه خشم ما را زده شود، دوباره همان آش و همان کاسه، و دوباره به همان روش قبل رفتار میکنیم..
در مطالب بعدی بیشتر درباره این احساسات و مهارتهایی که در این مسیر به کمک ما میآیند صحبت میکنم…
فاطمه بابایی - کارشناس ارشد تعلیم و تربیت
دیدگاه خود را بنویسید